در گذر از کوچه پس کوچه های زمان
قدم در راهی گذاشتم
که راه عشق بود
در گذر از گوچه پس کوچه های این راه
به یک دو راهی رسیدم
نمی دانم در این راه تنهایم
یا که دارم همدمی در راه
در این دو راهی پناه بردم به حافظ
بعد از خواندن حمد و شکر خدا
نیت کردم و باز کردم دیئان حافظ
او گفت:
ای مه صاحبقران از بنـده حـافـظ یـاد کـن
تــا دعــای آن حُــســن روز افزون کـــنـــم
از او یاد کردم و دیدم فال خویش
که در فال خود این بیت دیدم
نکته نـاسنـجیـده گـفـتـم دـلبـرا معـذور دار
عشوه ای فرمای تا من طبع را موزون کنم
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
شعر من
شعر من نه نو است نه سپید
شعر من سیاه است سیاه
سیاهی این دنیای نفرین شده
سیاهی این دنیای سیاه
سیاوش هم بر وزن سیاه است
سیاوش یعنی گذر از آتش وپاک شدن در آتش
و در گذر از آتش عشق
سوختن در آتش عشق
ودر این رهگذر راستی پیشه ام شد
و این آخرین شعر سپید من است...