از دریا پرسیدن عشق چیست....گفت:خشکیدن از گل پرسیدن عشق چیست.....گفت:پرپرشدن از زمین پرسیدن عشق چیست......گفت:لرزیدن از آسمون پرسیدن عشق چیست...گفت :باریدن از انسان پرسیدن عشق چیست........ ناگهان

بنام تنها خالق هستی زندگی گل زردی است به نام غم ائینه شکسته ای به نام دل فریاد رسائی است به نام اه مروارید گرانبهایی است به نام اشک رشته کوهی است به نام ارزو که درون ان چشمه ا است به نام وفا که به دریایی می ریزد به نام صفا زندگی یعنی عشق- یعنی محبت یعنی امید ارزو

 وقتی صدای بغض باران را شنیدم .باتوبه اوج ارزو هایم رسیدم من با تو گفتم دردهای تنهاییم را.چون بار غربت را به دوش خود کشیدم اینجا به جز تو هیچ کس همزاد و همرازمن نیست با عشق تو دلم ازهمه دنیا بریدم

روزی اصالت در دو چشمت مردمک بود در این حوالی رنگ چشمان تو تک بود راز بقا را می شد از چشم تو فهمید رازی که شب بر بالهای شاپرک بود

خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکسی می خواهد وارد خانهء پر عشق و صفای من گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانهء ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دگر خانهء دوست کجاست؟

من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام . . . پری کوچک غمگین که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

 دل من سالها دنبال صیاد نگاهت بود گناهم چیست وقتی دام را بی دانه می‌یابم ? تو را آنقدرها جستم که خود را نیز گم کردم و اکنون آشکارا خویش را دیوانه می‌یابم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد